نتایج جستجو برای عبارت :

منطقِ معمولی

، یک چیز دیگری هم وجود دارد که این روزها ذهنم را خیلی درگیر کرده.  از این زاویه که نگاهش می‌کنم ، معشوقه بودن، به نسبت تمام شغل هایی که مجبور هستیم در زندگی مان بپذیریم، آسان ترین شغل دنیاست. ( البته تاکیدم بر « از این زاویه» ست چون که از زاویه ی دیگری، مضطرب ترین شغل دنیا هم هست )  منظورم این است که از دانش آموز یا دانشجو بودن ساده تر است، از وکیل شدن ساده تر است، از آگاه بودن ساده تر است، از روشنفکر بودن ساده تر است، و تقریباٌ از همه‌چیز. و بخش
دور خودت دایره ای بکشدایره ای به وسعتِ بیخیال بودن ...دایره ای که قضاوتهای بی منطقِ دیگران را ، از افکارت تمیز دهد ...باور کن هیچ چیز در این جهان برقرار نمی ماند !اتفاقات برای افتادنند ...زبان برای حرف زدن ...و لحظه ها برای گذشتن ...به همین سادگی !!همه چیز ، مهیاست تا فقط زندگی کنی .قضاوت هایشان را بیخیال ...اگر زبانی بیهوده چرخیده ؛دلیلی ندارد فکری هم بیهوده مشغولِ چرایی اش باشد ...شاد باش و خوبی کن !فرصت زیادی نمانده ...لحظه ها دارند تمام می شوند ...
آه، چقدر امید، دریا دریا امید _ ولی نه برای ما!
-کافکا
 
بنظرم تو زندگی هر بلایی که سرم بیاد اصلاً ایرادی نداره. کاملاً طبیعیه. سرِ خیلیا خیلی بدترش میاد. و خیلی چیزای خوب هم تا حالا تو زندگی برام پیش اومده که خیلیا ازش بی نصیبن. خیلیا توی مالی و جمهوریِ چاد دنیا میان، خیلیا قبل از 18 سالگی میمیرن، خیلیا دستشون قطع میشه، خیلیا به خاطر شرایطِ بد تو زندانن. چرا هیچکدوم از اینا سرِ من نیومده؟ اگه میومد هم طبیعی بود. سرِ هر کسی ممکنه بیاد و جای گله نیس
آه، چقدر امید، دریا دریا امید _ ولی نه برای ما!
-کافکا
 
بنظرم تو زندگی هر بلایی که سرم بیاد اصلاً ایرادی نداره. کاملاً طبیعیه. سرِ خیلیا خیلی بدترش میاد. و خیلی چیزای خوب هم تا حالا تو زندگی برام پیش اومده که خیلیا ازش بی نصیبن. خیلیا توی مالی و جمهوریِ چاد دنیا میان، خیلیا قبل از 18 سالگی میمیرن، خیلیا دستشون قطع میشه، خیلیا به خاطر شرایطِ بد تو زندانن. چرا هیچکدوم از اینا سرِ من نیومده؟ اگه میومد هم طبیعی بود. سرِ هر کسی ممکنه بیاد و جای گله نیس
امام، مقاومت را از روی هیجان‌زدگی انتخاب نکرد، از روی احساسات زودگذر
انتخاب نکرد؛ پشتوانه‌ی انتخابِ مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک
پشتوانه‌ی منطقی است، پشتوانه‌ی‌ عقلانی است، پشتوانه‌ی علمی است و البتّه
پشتوانه‌ی دینی؛ منطق، پشت سرِ ایستادگی امام و مقاومتِ امام وجود دارد:


ادامه مطلب
حرفی نیست دگر از گذشته و بر آینده هم چشمی ندارم. حالِ من خالی ـست و هوای محیطم راکد و ساکن. پنجره ها بسته است و نگاهم دائم بر اجسامی تکراری می افتد و بهاری ک پشت در مانده است. از شب تنها سکوتش را می شنوم و آرزو و خیالم این روز ها بیش از همیشه اش سبز است و سرگردان توی تپه ها، می لرزد با نسیمِ سردِ موهومی و ارضا می شود از دیدنِ اسب های وحشی، جایی خیلی دور و خیالی و بار دگر آرزو می کنم پشت کردن بدین شهر را. رفتن، قندِ دلم را آب می کند و دلکندن از این "مصن
حرفی نیست دگر از گذشته و بر آینده هم چشمی ندارم. حالِ من خالی ـست و هوای محیطم راکد و ساکن. پنجره ها بسته است و نگاهم دائم بر اجسامی تکراری می افتد و بهاری ک پشت در مانده است. از شب تنها سکوتش را می شنوم و آرزو و خیالم این روز ها بیش از همیشه اش سبز است و سرگردان توی تپه ها، می لرزد با نسیمِ سردِ موهومی و ارضا می شود از دیدنِ اسب های وحشی، جایی خیلی دور و خیالی و بار دگر آرزو می کنم پشت کردن بدین شهر را. رفتن، قندِ دلم را آب می کند و دلکندن از این "مصن
هزاران گنجشکِ کوچک با شروع صبح، آواز می خوانند و آسمان این تولد را با نسیمی سرد تبریک می گوید اما .. غافل از آنکه تولدِ روز جدید توهمی بیش نیست و خورشید هیچگاه، هیچ هنگام از افق بالا نمی آید و حتا، شکلِ دایره وار و لرزان و در حالِ سوختنش آنسوی دریاها ک از میان دو انطباق آبی، آسمان و دریا بالا می آید واقعی نیست. یک تصویر است. تصویری ک با مولکول های چشم می بینیم و با خودآگاهی مادی درکش می کنیم. و فیزیک می گوید این تنها، شکستِ نور است. به هنگامِ عبور
همیشه دلم میخواست فرزند یه خانوم و آقایی میبودم که شدیدا عاشق هم بودن و بعد ازدواج کردن از این عشقای اسطوره ای! ولی بعدا به این نتیجه رسیدم اگه عشق باشه حتی کم زندگی یه رنگِ دیگه ای داره. متاسفانه ازدواج مادر و پدرم کاملا از روی منطق اینکه این خانم یا آقا برای زندگی مناسبن اتفاق افتاده و کمترین علاقه ای حداقل از طرف مادرم نبوده. باورش یکم سخته ولی طی این بیست و چند سال زندگی مشترکشون مادرم حتی یه بارم پدر رو به اسمش صدا نکرده و همیشه حرفاشو با
در برابر کسانی که می خواهند حرف خودشان را به کُرسی بنشانند چه کار باید کرد ؟* ابتدا باید دید که چه کسی با شما صحبت می کند :- چه نسبتی با شما دارد ؟- چه شخصیت و خصایص اخلاقی دارد ؟- سطح شعور و درکش به چه اندازه است ؟
- سطح دانایی و دانشش چه مقدار است ؟- چند سال دارد ؟- آیا خانم است یا آقا ؟پس از اینکه این موارد را مورد سنجش قرار دادید باید بدانید چه کسانی هستند که می خواهند حرفشان را به کرسی بنشانند ؟* اگر کسی باشد که از سه حرف او دو حرفش درست و منطقی با
در این چند روز سعی کرده ام از اخبار و بحث ها دوری کنم.شاید در این زمستان باید مثل کپک سرمان را زیر لحافمان کنیم و سرگرم دنیای خود شویم!شاید هم خود را به یک خوابِ زمستانی دعوت کنیم،عواطف و منطقمان را خواب کنیم تا راحت تر زندگی کنیم!
سعی میکنم به آمدنِ خواهرم فکر کنم و به برنامه ها و دروهمی هایمان اما نگرانی مانند ماری موذی نیش خود را میزند که اگر پروازش به مشکل بخورد چه؟
جوابی ندارم و پناه میبرم به زیر و بالا کردنِ این مجازیِ بی در و پیکر،به یک و
معلم عزیزمممنونم که بمن اموختی منطقِ  چگونه بودن را چگونه گفتن را  و چگونه  عمل کردن را    
تو بودی که آموختی چگونه تلاش کنم که برسم به آن مقصد مطمئنی که خود آنرا برایم مهیا کرده بودی .. 
تو بودی که به من درس تحملِ  محنتها ، ممارست در نیل به مقصود  و  ایمان به تواناییهایم را  کلام به کلام و  خط به خط آموختی ...
تو همان بودی که به شوقت سالیانِ عمر را چشم دوخته به لبهای درّ افشانت ، گوش جان سپردم به آنچه تو نیک می پنداری و تو قدر می دانی .  
ممنونم
مقدمه
در مواجهه با اقدامات سلطه گرایانۀ امریکا، درمجموع، دو دیدگاه مطرح شده است: یک دیدگاه معتقد به لزوم سازش و پذیرش خواسته های امریکا است. از نظر این دیدگاه، هرگونه چالش و مقاومت در مقابل امریکا پیامدها و هزینه‎هایی همچون تحریم و حملۀ نظامی را بر کشور تحمیل می‎کند. لذا، برای در امان ماندن از هزینه‎ها و پیامدهای مذکور، باید دست از مقاومت و ایستادگی برداشت و تن به سازش با امریکا داد و خواسته های آن کشور را پذیرفت. اما در مقابل، دیدگاه دیگر
 
حرفهات عاقلانه هست، دقت کن:
 
تو خودت اگر یه جا مهمون باشی و صاحبخونه مدام گوشی دستش باشه و چت کنه نمیگی چه بی ادبه؟ یعنی کار من بد بوده؟
 
حرف حساب جواب نداره
راست میگی
ولی دلِ من و قلبِ وامونده ی من حساب کتاب سرش نمیشه
دلم نمیگه تو مال من باش، میگه چرا اینقدر بی مهری می کنی
بهت حق می ده سرگرم بچه و زندگی و اینها هستی
ولی وقتی می فهمه یه روزِ کامل خودت رو درگیرِ مهمون کردی
می شکنه
دله دیگه
راحت می شکنه
 
رفتارت با منطقِ عاقلانه قابل توجیه هست
و
نه از
کودکی هیچکاک‌باز و کوبریک‌دوست و اسپیلبرگ‌شناس بوده‌ام، نه در نوجوانی از اصطلاحات
ماسکه و لانگ‌شات و کلوزآپ سر درمی‌آورده‌ام، نه مادرم تهیه‌کننده و پدرم کارگردان
بوده است، و نه جلوی تلویزیون زاده و در سینما پرورده شده‌ام. در کل، چندان اهل فیلم
و سینما نبوده‌ام و نیستم؛ اما دیگر آن‌قدرها درک و هوشم هست که خام هیاهوی
تبلیغات نشوم و بتوانم شاهین را از کلاغ تشخیص بدهم. در فیلم‌های امسال جشن‌واره‌ی
فیلم فجر، بی‌منطقیِ روایت‌ها
تفسیر سوره ی نصر را می خواندم.
در آیه ی « و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»  جالب شد بدانم چرا از لفظ یدخلون استفاده شده است و مثلا گفته نشده یومنون، یا یدینون یا‌...
متوجه شدم استفاده از این کلمه به خاطر تفاوت در مراتبِ ایمانیِ افرادِ وارد شده به دین است.
اینکه فقط شهادتین گفته باشی، مؤمن نیستی! تازه مرحله ی یک دین محسوب می شوی، یعنی الان مسلم هستی! همین. مرتبه ای که فقط زبان است.
تا زمانی که ایمان وارد قلبت نشده باشد، مومن نیستی. اگرچه وق
حسام حسین‌زاده
 
امسال یکی از برنامه‌هایی که در طول تابستان برای روزهای ابتدایی سال تحصیلی طراحی کردیم این بود که به هریک از دانش‌آموزان در همان یکی دو روز نخست سال فرصتی داده شود تا پشت میز معلم بنشینند و دربارۀ خودشان صحبت کنند تا امکانی برای آشنایی بچه‌ها باهم و البته آشنایی ما با بچه‌ها باشد. قرار بود در طول صحبت هر دانش‌آموز، معلم نیز پشت میز او بنشیند. دربارۀ جزئیات مطالب صحبت چندانی نکردیم و به نتیجۀ واحدی نرسیدیم، برایمان مهم ب
حسام حسین‌زاده
 
امسال یکی از برنامه‌هایی که در طول تابستان برای روزهای ابتدایی سال تحصیلی طراحی کردیم این بود که به هریک از دانش‌آموزان در همان یکی دو روز نخست سال فرصتی داده شود تا پشت میز معلم بنشینند و دربارۀ خودشان صحبت کنند تا امکانی برای آشنایی بچه‌ها باهم و البته آشنایی ما با بچه‌ها باشد. قرار بود در طول صحبت هر دانش‌آموز، معلم نیز پشت میز او بنشیند. دربارۀ جزئیات مطالب صحبت چندانی نکردیم و به نتیجۀ واحدی نرسیدیم، برایمان مهم ب
میگوئل، از تو می‌پرسند که آخرین روزهای ۹۷ را چه‌گونه گذراندی؟ و تو همه‌ی آن کواسشن‌ها و فیلدهای خیلی بی‌رحمشان را (به لحاظ محدودیت کاراکتری) نادیده می‌گیری. اما دیر یا زود باید به این سوال پاسخ بدهی. برای قول و قراری که هرگز درست و حسابی به جا نیامد ؛ نه از بدقولی، بیش‌تر از ظرفِ کوچک و آوارِ بزرگ.اما من به تو می‌گویم. گرچه که طرفِ قرار رفته باشد و هرگز باز نیامده باشد.
آخرین روزهای این سال برای من آرام‌تر و زیباتر از همه‌ی لحظاتش سپری می
سخنرانی رابرت زولیک، رئیس پیشین بانک جهانی درباره شورای تجاری آمریکا-چین
موسسه کارنگی 
در سال 2005 در برابر کمیته ملی درباره روابط آمریکا و چین یک سخنرانی با عنوان «چین به کجا می‌رود: از عضویت به مسئولیت؟» انجام دادم. در آن زمان هفت رئیس‌جمهور آمریکا از هر دو حزب به مدت 30 سال تلاش کرده بودند یک چین فقیر و منزوی به لحاظ اقتصادی را در نظامی بین‌المللی ادغام کنند که آمریکا آن را طراحی و هدایت کرده است. در آن زمان گفتم که چین از انزوا بیرون آمده و
خوش بحال کسی که آزاد و بی‌غم است و به احدی بدهکاری ندارد، حتی خودش، حتی غریبه‌ها و آشناهای خیلی خیلی دور. وارد بدهکاری به جهان و موجوداتش نمی‌شوم که بحث را بیخود تئوری و تخیلی نکنم. 
اینجا از یکنفر صحبت میکنم، با حساب خودم از دو نفر. یکعدد هم‌دوره‌ی دانشگاه به نام اعظم که مختصات زمانی مکانی شهری کشوری اقتصادی خانوادگیش به من بسیار نزدیک است. این نه که تصور کنید چنین نزدبکی‌ای فقط موقتی و در مقطع خاصی از زندگی بوده. خیر. از زمان کنکور کارشن
چند روز پیش اتفاقِ بسیار بدی افتاد که در حدِ هق‌هق زدنِ بی‌امان غمگینم کرد. غمی بسیار سنگین و آمیخته به خشم. مثالم شده بود مثالِ کسی که چون هیچ‌چیزی برای ازدست‌دادن ندارد، باید ازش ترسید. و آن‌موقع حقیقتاً به موجودِ ترسناکی تبدیل شده بودم که احساس می‌کرد حتّی قادر است به‌آسانی آدم بکشد و ککش هم نگزد؛ کسی که احساس می‌کرد می‌تواند «هر» «کاری» بکند و هیچ مانعی در برابرش وجود ندارد. نیچه به‌درستی این وضعیت را «پوچی» می‌نامد، و کسانی را که
برای تولدم می‌نویسم.
که دیروز بود.
 
اکنون من هجده سال و یک روز دارم. در این لحظه از زندگی، همه‌چیز دشوار بنظر می‌رسد. نمی‌دانم در زندگی باید تمرکزم را بر چه بگذارم. بر ارتباط با آدم‌ها یا کشف پاسخ‌های عمیق یا کمک کردن در لحظه و یا کمک کردن برای نسلِ جدید ... و مطمئناً همۀ ما می‌دانیم که زندگی ترکیبی از این‌هاست بلی... اما با این‌حال ما خواسته و ناخواسته تصمیم می‌گیریم که به یکی از این حوزه‌ها بیشتر بچسبیم و خودمان را در آن وجه از زندگی غوطه
دوره و شماره: دوره 1، پاییز 88 - مسلسل 1، بهار 1388
کیفیت پیدایش و انتزاع مفاهیم کلی PDF
حیثیت تقییدی در حکمت متعالیه PDF
فص یونسی در حکمت نفس انسانی PDF
بررسی تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین PDF
نفس‌الامر PDF
 
دوره و شماره: دوره 1، زمستان 88 - مسلسل 2، زمستان 1388 
فطرت نمونی زبان دین و قرآن PDF
جبر فلسفی از نگاه قاعده ضرورت سابق (نقد و بررسی قاعده «الشیئ ما لم یجب لم یوجد») PDF
معجزه و قانون علیت PDF
سیر تطوّر تبیین فلسفی وحی از فارابی تا ملاصدرا PDF
 
دوره و ش
فیلم توگو داستانی عاشقانه دارد، در اینجا میان سگ‌ها و انسان‌ها. از این عشق غریزی- فطری، واقعه‌ای حماسی خلق می‌شود؛ طوفان معادله را سخت کرده و داوطلب‌ها برای عملیات نجات، صفی طولانی ندارند. وگرنه چه بسیار مردان و چه بسیار سورتمه‌ها که موقعِ مسابقات و جایزه سر و کله‌شان پیدا می‌شود. در نهایت قهرمان آرام می‌آید و آرام می‌رود. اگر فیلم وقاری دارد، مدیون واقعیتی ساده در دلِ یک روستا است. از این واقعیت‌ها در اطرافمان کم نیست.
نقد بررسی Togo
ح
بهمن ماهِ نود و هشت با شخصی آشنا شدم که به واسطه اش تصمیم گرفتم سینمایِ ایران را، هر چقدر کم هم که شده بشناسم. این میلِ تازه به جریان افتاده ام را اما نمیخواهم در خلا پیش ببرم. تصمیم دارم بعد از دیدن فیلم های هر کارگردان اینجا برای خودم جمع بندی کنم و تلاش کنم ذهنیتِ خود را در قالب یک جستار بیرون بیاورم که در مرحله ی اول تلاشی باشد برای نوشتن و در مرحله ی دوم برای اینکه در خاطرم بماند. این اولین تلاش من برای نوشتن جستار است. پیش از این نوشتن برای
بعدازظهر لینک این پست را اینجا گذاشتم که کامنتم برای آن را بخوانید. اما پیش‌نویسش کردم چون نمی‌خواستم دوباره دوستانم با عصبانیت از من بپرسند اصلا چرا با این آدم‌ها بحث می‌کنم. به‌هرصورت، خواندنِ پست و کامنت‌های من برای اینکه ادامه بحثم را متوجه شوید لازم به نظر می‌رسد.
ابتدا، چند فرضِ اولیه را روشن می‌کنم که گمانم پیش‌تر هم این کار را کرده بودم. گرچه، به‌کاربردنِ املای نادرستِ کلمات، عصبانیت، لحن توهین‌آمیز، و استفاده از کلمات نابه
روایت، تعاریف و انواع
روایت شرحی از رویدادهای مرتبط و متوالی (زنجیره‌­وار) است که واقعی و یا تخیلی هستند که در قالب کلمات مکتوب یا شفاهی و یا تصاویر ثابت یا متحرک ارائه می‌­شود. Narrative از ریشه لاتین narrare به معنای گفتن to tell می­‌آید که این کلمه لاتین نیز ریشه در صفت gnarus به معنای آگاه (knowing) و متخصص و کاردان (skilled) دارد. در فارسی روایت به معنای باز گفتن، بازگفت، رویدادگویی، نقل سخن و یا خبر از کسی و گفتار و مترادف حدیث، حکایت، داستان و نقل است.
روایت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها